سلام بچه ها
بچه ها توی ماه محرم هستیم ، با بابا مامانتون میرید هیئت ؟ آفرین آفرین .
بچه ها می دونید برای کدام امام عزاداری می کنیم .
آفرین . امام حسین (ع)
من هم امروز می خواهم قصه امام حسین را براتون بگویم .
در اون زمان ها یک آدم خیلی بدی به نام یزید بود که مردم را خیلی اذیت می کرد ، در یک شهر دیگر به نام کوفه ، مردم از دست کارهای یزید خیلی ناراحت بودند برای همین نامه ای به امام حسین نوشتند که : ما می خواهیم با یزید بجنگیم ، شما به شهر ما بیا تا ما در کنار شما با یزید بجنگیم .
امام حسین با خانواده اش در شهر مدینه زندگی می کردند . امام حسین تصمیم گرفت تا به مردم کمک کند برای همین با همه خانواده اش به سمت کوفه حرکت کردند . اون زمان ها مثل الان ماشین و موتور نبود . مردم با اسب و شتر و پیاده به مسافرت می رفتند . امام حسین و خانواده اش هم سوار بر اسب و شتر به سمت کوفه حرکت کردند . رفتند و رفتند و رفتند تا رسیدند به صحرای کربلا .
یزید که فهمیده بود امام حسین داره می آد تا به مردم کمک کنه ، سربازهای خیلی زیادی را فرستاد تو صحرای کربلا تا با امام حسین بجنگند . امام حسین که دید تعداد اون ها خیلی زیاده به اون ها گفت که اجازه بدهید تا ما از این جا برویم ، ولی آدم بدها گفتند که ما می خواهیم این جا با شما بجنگیم و شما را از بین ببریم .
چند روز گذشت تا روز عاشورا شد . بچه های کوچکی اندازه شماها که همراه امام حسین بودند خیلی تشنه بودند و آب می خواستند ، امام حسین به آدم بدها گفت اجازه بدهید تا ما به کنار رودخانه ای برویم و برای بچه ها آب بیاریم . اما آدم بدها اجازه ندادند . اون روز آدم بدها با امام و خانواده اش جنگیدند و امام حسین و یارانش همگی شهید شدند . آدم بدها بچه ها و زن ها را هم اسیر کردند .
از آن زمان تا حالا ما به یاد امام حسین و یارانش عزاداری می کنیم ، هیئت میرویم ، سینه می زنیم ، گریه می کنیم . بچه ها به یاد امام حسین ، خانواده اش که چند روز تشنه بودند هر وقت که آب می خوریم می گوییم سلام بر حسین شهید .
خوب بچه ها ، همه بلند بگویید یا حسین ، یا ابوالفضل ، یا زینب
© تمامی حقوق برای نسيم بهشت محفوظ می باشد